این مقاله با عنوان “سید رمانتیک” به قلم اینجانب، مسعود کوهستانینژاد، به بررسی رمانی از سید ضیاء الدین طباطبایی اختصاص دارد. این مطلب در بخش مقالات من و در ویژهنامه نوروز سال ۱۴۰۲ مجله قلمیاران منتشر شده است.
سید ضیاء الدین طباطبائی (۱۲۶۸ ۱۳۴۹) یکی از نوادر و رجال بزرگ ایرانی در دو قرن اخیر است که نامش پیش از هر چیز در فرهنگ سیاست زده و چپگرای ایران با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ عجین شده است در حالی که او به تنها یکی از بزرگترین روزنامه نگاران ایران بلکه یکی از مهم ترین فعالین و کنشگران عرصه سیاست نیز بوده و حضور و اندیشه ها و طرح هایش افزون بر نیم قرن بر بسیاری از تحولات و رویدادهای ایران موثر و سایه افکند.
فعالیت های سید ضیاء الدین طباطبائی
فارغ از قضاوتهای رایج در مورد سید ضیاء، یکی از ابعاد جالب شخصیت وی احساساتش در جوانی و نگارش زمان عاشقانه ای است که موضوع آن در هنگام بازگشتش از فرانسه به ایران (۱۳۳۰ق / (۱۲۹۱) برای او روی داده و برای نخستین بار در اواسط دهه ۱۲۹۰ به شکل پاورقی در روزنامه رعد و بار دیگر یک قرن بعد و در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات هفت پیکر در قالب یک کتاب چاپ و منتشر شد. موضوع نوشتار حاضر معرفی و بررسی اجمالی این رمان سید ضیاء الدین طباطبائی است.
مشروطیت و ظهور جوانان تحصیلکرده
با طلوع انقلاب سیاسی مشروطیت انبوهی از جوانان تحصیل کرده در مدارس جدید به صحنه اجتماع آمده و در فعالیت های مختلف و به ویژه سیاسی حضور یافته و مشارکت کردند. از آن جمله جوان شیرازی، سید ضیاء نام فرزند سید علی آقا یزدی بود که به دلیل توانایی اش در قلم زدن راه روزنامه نگاری را در پیش گرفت و پس از یکی دو تجربه محدود با انتشار روزنامه شرق (۱۳۲۷ / ۱۲۸۸ق) بنیانگذار یکی از معتبرترین جراید زمانه خود شد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد روزنامه نگاری سید ضیاء الدین طباطبائی به این مقاله مراجعه کنید.
تولد روزنامه شرق و تأثیر آن بر مطبوعات ایران
مقاله های سید ضیاء در آن روزنامه فهمی بسیار افزون تر از جوانی بیست ساله را آشکار ساخت پس از توقیف روزنامه های شرق و (جانشینش) برق تا سال ۱۳۲۹ ق / ۱۲۹۰)، سید ضیاء نا امید و آزرده خاطر، تصمیم به رها کردن موقت فعالیت مطبوعاتی و دور شدن از ایران را گرفت.
سفر به اروپا و اقامت در پاریس سید ضیاء الدین طباطبائی
او رهسپار اروپا شده و در پاریس اقامت کرده و مشغول تحصیل زبان فرانسوی شد. در همان اثناء بنا به دعوت علاء السلطنه، رئیس هیئت اعزامی دولت ایران برای شرکت در مراسم تاجگذاری جرج پنجم پادشاه بریتانیا، در آن جشن حضور یافت
بحرانهای استعماری در شمال آفریقا و بازتاب آن در جهان اسلام
در آن ایام فرانسویان به بهانه قیام یکی از شیوخ مراکش علیه پادشاه دست نشانده شان به آن کشور حمله کردند. از طرفی دیگر ایتالیایی ها نیز برای تصرف سرزمین طرابلس غربی (لیبی) که در تسلط عثمانی ها قرار داشت به آن جا لشکر کشی کرده و پس از جنگ خونینی شهر طرابلس را تصرف کردند.
هجوم فرانسویان و ایتالیایی ها به شمال آفریقا، انعکاس شدید و فوق العاده ای در سرتاسر ممالک مسلمان نشین پیدا کرد. تظاهرات اعتراض آمیز گردآوری اعانه و کمک به سپاهیان عثمانی و مسلمانان مناطق مورد تهاجم، انتشار کتاب ها مقاله ها و اعلامیه های فراوان در محکومیت دولت های اروپایی، تجلی اعتراضات مذکور هستند.
دیدگاه سید ضیاء الدین طباطبائی درباره تمدن غرب
در آن هنگام سید ضیاء در پاریس اقامت داشته و در گزارش کوتاهی که برای یک از روزنامه های ایرانی فرستاد، نوشت: «زور و قدرت همواره حق و حقیقت را پایمال می کنند و برای این که تمدن امروزی حرف حق و کلمه حساب انسانیت و نوع خواهی را نهی و محو می کند. برای این که تمدنی نیست جز برای جلب نفع مغرب زمین انسانیتی نیست جز آسایش اروپایی حسابی پست مگر برای مثل مسیحی پس حال و مال طرابلس چه خواهد شد؟
سفر به بندر پرت سعید و الهام برای رمان پرت سعید
سید ضیاء در مسیر بازگشت به ایران، چند روزی در بندر پرت سعید در شمال مصر توقف کرد. این بندر در آن زمان یک نقطه بینالمللی تحت سلطه بریتانیا بود که به دلیل حضور مهاجران از نقاط مختلف جهان، موقعیتی خاص داشت. مهاجران زیادی از مناطق جنگزده شمال آفریقا نیز در آنجا سکنی گزیده بودند. اقامت کوتاه سید ضیاء الدین طباطبائی در پرت سعید الهامبخش نوشتن رمانی به همین نام شد.
آن گزارش کوتاه تنها عکس العمل سید ضیاء نبود. اندکی بعد احساساتش را در زمانی به نام پرت سعید منعکس ساخت زمان وقوع زمان بدان گونه که در ابتدای متن نیز بدان تصریح شده ۱۶ شوال ۱۳۳ قمری / آبان ۱۲۹۱ / دسامبر ۱۹۱۲ است.
آن زمان سید ضیاء الدین طباطبائی در مسیر بازگشتش به ایران چند روزی در بندرپرت سعید ( در شمال مصر و قاهره و در مجاورت کانال سوئز ) توقف کرد. پرت سعید در آن زمان بندری بین المللی و زیر سلطه بریتانیا بود.
وجود لنگرگاه های معظم امکان توقف کشتیهای مسافربری و باربری را در آن جا میسر می ساخت حضور اروپائیان آسیایی ها و آفریقائیان در آن خانه بندر پرت سعید یک موقعیت بین المللی ویژه ای داده بود. در همین رابطه است که بعد از جنگهای طرابلس و لیبی، بسیاری از سکنه آنجا به سمت پرت سعید فرار کرده و در آن جا سکنی گزیده بودند. در چنین وضعیتی سید ضیاء وارد بندر مذکور شد.
ساختار و محتوای رمان پرت سعید سید ضیاء الدین طباطبائی
رمان پرت سعید شامل ۲۴ فصل است که میتوان آن را به پنج بخش اصلی تقسیم کرد:
- مغازلههای نویسنده
- سرگذشت ورا
- سرگذشت جولیا
- گفتوگوهای تمدنی و فکری
- حسن ختام و وداع
تقسیم کرد. حجیم ترین آنها قسمت سوم و یا سرگذشت جولیا است. که در حلال آن اقدامات شنیع سربازان ایتالیائی در هنگام تصرف شهر طرابلس (لیبی) بیان میشوند. اما بیان آن اقدامات، تنها بهانه ای برای انجام بحث مهمی پیرامون جنگ تمدنی بین غرب و شرق، اسلام و مسیحیت و بیان واقعیتهای آنچه که به نام تمدن غرب مشهور بود است.
زمان با توصیف غروب آفتاب در دریا توسط نویسنده آغاز شده و او پس از بیان رخساره بسیار حزینی به سبب افکار پریشان» و «تأثرات تنهایی و کربت غربت اش ما را متذکر می سازد:
«از این منظره زیبا که طبیعت در نظرم جلوه گر می ساخت حظی حاصل نکرده و از صدای امواج کف آلوده که به تخته سنگها می خوردند گوش دلم را قدرت استماعی نبود و از قد رعنای ماهرویانی که دسته دسته آمده و می گذشتند و برای تفرح عرض و طول سد را پیموده و گوی خودنمائی و دلربانی را از میدان رقابت یک دیگر می ربودند، لذتی نبرده، مستغرق بخار حسرت و غم و متحیر بیابان حیرت و الم بودم.»
کلمات مذکور را می توان روایتگر احساسات تناقض آمیز نویسنده (سید ضیاء الدین طباطبائی ) پس از یک دوره اقامت در اروپا و به ویژه پاریس قلمداد کرد. در فرازی از زمان او از پاریس به این ترتیب یاد میکند و از پاریس می آیید آیا هنوز بواد و بولونی آن طراوت بهاری را دارد ؟ آیا مغازه اری بیدهای خود را تغییر داده مادرم همیشه لباس های خودش را به آن جا سفارش می داد حالا شب ها در بره کاتلند و شاتو در مادرید جمعیت زیادی می شود. فصل پاریس کم کم شروع می شود.
پس از اندکی، نویسنده با دختر جوان فرانسوی به اسم رز آشنا می شود. که گیسوان خرمانی اش بر سرشانه ها ریخته و لباس فلفل نمکی بسیار ساده و زیبا در بر نموده بر روی تخته سنگ نشسته سر خود را به چتری که در دست داشت تکیه داده روی خود را به سمت مغرب و افق نموده زار زار می نالید و اشک چون مروارید بر رخسار فرومی ریخت و با سوز و دل و آه درون عباراتی می سرود و کلماتی بر زبان جاری می نمود.
نویسنده از همان نگاه اول دل در گرو دختر نهاد:
« قطرات اشک از رخار گلگونش فروریخته سوختگی دل چهره اش را افروخته تر و حسن و جمالش را افزون تر و مرا شیفته تر می نمود از یک طرف شش دانگ حواس و توجه مرا به چهره دلارای خود مجذوب ساخت و به کلی دل و جان در یاخته ام و از طرف دیگر با آتش آه و سور ناله و بی قراری خرمن هستی مرا مشتعل و محترق نموده دردی بر دردم می افزاید.»
عشق در نگاه اول، نویسنده را وادار می کند به هر شکل شده به دختر نزدیک و دلیل پریشانی اش را بفهمد. به حدی که از مادموازل یا همان رز درخواست می کند:
« خواهش می کنم اعتماد خودتان را از من دریغ نداشته با بیان مصیبت و اندوه خود مرا شریک هم و غم خود سازید و عقده دلم را با قبول مساعدتم برگیرید .»
و در جایی دیگر: «ای فرشته منزه از هر گناه و ای نمونه قدرت الله حال که بر جسم لطیف و قلب سوزناک خود رحم نمیکنی باری بر حال محزون و دل مفتون من رحم آور که از اثر جرع و زاری چون تو گل عذاری مانند نابه بر آتش غم می گذارد. شفقتی فرما و از شرح سرگذشت غمناک و حکایت اندوهناک خود استحضارم بخش تا اقلاً با شراکت در اندوه و مصائب تو غم خود را تخفیفی دهم و من نیز درزاری و سوگواری انباز تو گردم.»
نویسنده (سید ضیاء الدین طباطبائی) در فراز دیگری از زمان از آن دختر به هنگام ورود به سالن تئاتر چنین یاد می کند:
«چه قد و چه قامت چه جمال و چه زیبایی حقیقت در تاریکی شب با حال تأسف و تحسر چیزی از حسن رخسار و جمال و قد و رفتار او نفهمیده بودم و در واقع تا دو ساعت قبل به واسطه زاری و بی تابی او چنان چه لازم بود دقیق در جمال دل آرای این حور بهشتی نگشته و از کثرت افسردگی ملتفت نشده بودم در این جا که مانند آفتاب تابان و ماه درخشان با قامت موزون خود در خرامیدن آمد و گیسوان بی ساخته را در پشت سر انداخته دلهای شیفتگان را بی قرار نموده بود. تلالو جامه ارغوانی افروختگی چهره اش را افزون ساخته بود چنان محو جمال و قدیا اعتدالش گردیدم که آن چه دیده و شیده بودم فراموش کردم.»
دیگر کار عشق و عاشقی به قدری بالا می گیرد که نویسنده از پاسخ ندادن سلامش توسط دختر شکایت کرده و می نویسد:
«متأسفانه جواب سلامم [هم] به اشاره سر و آن هم ساده و مختصر منقضی گشت و شاخ آرزو و آمال بی اندازه ام را ثمری تازه حاصل نیامد. مأیوسانه با دلی دیوانه از وی جدا شده به طرف محنت سرای خود روان گردیدم » و «من بیچاره که شب ظلمانی را به امید صبح نورانی ملاقات و شنیدن مقالات او به سحر رسانیده از این حرکت غیر مترقبه آن ماه جبین، اندوهگین و از سلوک مغرورانه اش افسرده و غمگین گردیدم با خود خیال نمودم که از تعقیب و استفسار احوالش صرف نظر کرده بیش از این خیال خود را مشغول و خود را افسرده و ملول ندارم ولی از آنجا که در مدت توقف پاریس عادات و اخلاق و به عبارت اخرى غمزات و عشوات خانم دختران اروپایی و مخصوصاً مادموازل های فرانسوى و على الأخص پاریسی ها را می دانستم اهمیتی به این رفتارش نداده معذورش داشتم و با خود گفتم نباید به این زودی از عزم مرد نه آن هم در مقابل حرکات زنانه صرف نظر نمود بلکه به فهمیدن شرح الاحوال او باید همت گماشت.»
علی رغم چنان عباراتی نویسنده یعنی سید ضیاء الدین طباطبائی سر درگم میان عشق و وطن است و چه زیبا چنین نکته ای را در خلال گفت و گویش با رز آشکار می کند.
[نویسنده] چنان که می دانید دیشب چه تأثر از برای تماشای نمایش نیامده بودم بلکه شوق دیدار شما مرا بدان جا کشانید.
[رز] جوان ها همیشه عادت تعلق و مزاج گویی را دارند. اما شما هم حق دارید زیرا که در پاریس بوده اید و بر حسب میل زنها سخن گفتن را در آنجا معتاد شده اید وای من هیچ وقت مدح و توصیف را دوست ندارم و از شما خواهش می کنم که ستایش مرا موقوف دارید.
[نویسنده] اطاعت می کنم. لکن تمنا دارم که شما هم احساسات صادقانه محیان را حمل بر مزاج گویی نفرمایید.
مادموازل_ها! احساسات صادقانه!! به طرف بمبئی چه وقت خواهید رفت؟
بالاخره نویسنده احساس خودش را با دختر فرانسوی در میان می گذارد:
«دست طبیعت تمامی لوازم ملاحت و دلربائی را در وجود نازنین شما به ودیعت نهاده و پیکر شما را یکی از بهترین خلقت های بشری گردانیده. البته خود شما بهتر می دانید که خیلی از جوانهای قابل و در همه چیز کامل همسری و زناشویی شما را به جان و دل طالب و مایل هستند و مادام العمر طوق عبودیت و غلامی شما را به گردن جان افکنده خود را از قید شمارها نمی خواهند .»
تا این که مشخص میشود دختر فرانسوی قبل از آن نامزدی به نام ژاک داشته که عضو قشون مستعمراتی فرانسه در مراکش بوده و در همان جا و در جریان شورش اهالی آن سرزمین علیه سلطان دست نشانده شان کشته می شود. دختر در ضمن بیان سرگذشتش، از فرانسویان تمجید و مخالفین آنها را اعراب وحشی می نامد.
هنوز سرگذشت دختر فرانسوی به پایان نرسیده بود که شخصیت دیگری در زمان ظاهر شده و با نویسنده و رو برخورد می کند. او جولیا دختری مسیحی و ساکن لبنان بود که هنگام حمله ایتالیایی ها به طرابلس (لیبی) در آن شهر زندگی می کرد. جولیا شرحی از مظالم سربازان ایتالیانی و قتل و عام خانواده اش توسط آنان را بیان می کنند. اما نویسنده زمان قصد تاریخ سرانی از زبان جولیا را ندارد. اشارات او به رفتار سربازان مهاجم بهانه ای برای کلیت دادن آن رفتار به دیگر دولتهای اروپایی و در نهایت تمدن غرب است.
سرگذشت جولیا سرگذشت ظلم و ستمی است که بر اعراب بیچاره وارد آورده اند. جای جای روایت جنگ طرابلس، آکنده از بیان مظالم اروپایی ها است. نویسنده زمان از زبان جولیا نقل می کند.
«خلاصه مرا از روی خاک و خاشاک کوچه می کشیدند و به طرف سرباز خانه خودشان میبردند و در هر ده قدم محض تکمیل انسانیت و ازدیاد رحم و شفقت و مروت قشون متمدن اروپا که از جنگل ها و فتوحات خود قصد و غرضی جر اشاعه عدالت و آزادی و آسایش نوع بشر ندارند ته تفنگی بر پشت و پهلو و شانه و بازویم می نواختند.»
صاحب منصب [ایتالیائی] بی جا قدرت حرف زدن هم داری این مطلب را بدان که عموم مسلمانها و شما اعراب از دایره قوانین و حقوق بین المللی اروپائیان به کلی خارج هستید و با شماها باید مانند حیوانات و بهائم رفتار نمایند.»
جولیا [بخوانید نویسنده] پس از بیان رفتار سربازان ایتالیائی حکم می دهد: «حق، عبارت از زور است. حق قدرت است حق، در لوله ب ظالمان سرنیزه جباران و نوک شمشیر خونخواران و فشویی هنگی بی دینان است حق، در دندان تیز گرگان در سر پنجه ستمگران در توب سم اسب های بی وجدانتان است.»
از سونی دیگر ارائه چهره مثبت از مسلمانان نیز از دیگر ویژگی های زمان «پرت سعید» است. این موضوع از هنگام روایت قرار جولیا از دست سربازان ایتالیائی آغاز می شود؛ هنگامی که او به مسجدی پناهنده شده و دیگر زنان حاضر در آن جا برای محافظتش به او لباس عربی داده تا خود را پوشیده و از دید سربازان مخفی دارد در مواجهه با چنین وضعیتی جولیا می گوید:
«بر خلاف انتظار من که تصور می کردم به واسطه عیسوی بودنم مسلمانان از من دوری و تبری خواهند جست به محض ورود من به مسجد همگی در دورم جمع آمدند و با من اظهار ملاطفت و دلسوزی نموده و … این ماتم زدگان ستم کشیده با وصف این که خودشان بدون آذوقه و گرسنه بودند باز از ممر شفقت و انسانیت آن چه داشتند از من دریغ ننموده بهترین ذخیره ای خودشان را به من تقدیم مینمودند به علاوه با زبانهای محبت و ملاطفت به نسلیت و دل داری من پرداخته .»
ادامه دارد…
دسته بندی:
برچسب ها:
آنچه در این مقاله میخوانید:
عضویت در خبرنامه شاپکس
دیدگاه مشتریان
دیدگاهشما لغو پاسخ
منتخب سردبیر
در این بخش از مقالات، روابط ایران و آمریکا در سال ۱۹۲۹ را بررسی…
زمان مطالعه 17 دقیقه
این مقاله با عنوان “سید رمانتیک” به قلم اینجانب، مسعود کوهستانینژاد، به بررسی رمانی…
زمان مطالعه 11 دقیقه
این مقاله یکی از مقالاتی است که در یکی از مجلات به چاپ رسیده…
زمان مطالعه 24 دقیقه
نخستین مصاحبه یا نشست تخصصی بخش نشریات کتابخانه مجلس «اهمیت جراید و نشریات قدیمی…
زمان مطالعه یک دقیقه
بار دیگر همچون دفعات گذشته، موضوع «حقآبه ایران از رودخانه هیرمند» به مشکلی بزرگ…
زمان مطالعه 3 دقیقه
در یادداشت حاضر قصد دارم به سوال «تاریخ معاصر ایران از چه زمانی آغاز…
زمان مطالعه 4 دقیقه
این یادداشت را در کانال تلگرامی خود منتشر کردم و امیدوارم در طی پژوهشهای…
زمان مطالعه 4 دقیقه
این متن، برگردانی از یک فایل صوتی و بخشی از پادکست «قانون اساسی مشروطه…
زمان مطالعه 14 دقیقه
0