این مصاحبه با ماهنامه نسیم بیداری در خصوص رزم آرا و جزایر سه گانه خلیج فارس است که در شماره 54 دی سال 1393 منتشر شده است.
«کتاب اختیارات، اصلاحات و لوایح قانونی دکتر محمد مصدق» و «کتاب چالش مذهب و مدرنیسم» از مشهورترین تالیفات مسعود کوهستانی نژاد، تاریخدان و سندپژوه معاصر است. کوهستانی نژاد، تمرکز خود را به مطالعه سالهای پرحادثه دهه 1320 و بهویژه چند سال منتهی به کودتای 28 مرداد 32 معطوف کرده است و بنابراین انتخاب مناسبی برای سخن گفتن درباره آن ایام است. در این گفتوگو، نکاتی درباره سپهبد حاج علی رزم آرا میخوانید که تاکنون در هیچ کجا به آن برنخوردهاید.
زمینه های نخست وزیری رزم آرا
- در فروردین سال 1329، ناگاه محمد ساعد برکنار و علی منصور به نخست وزیری انتخاب میشود اما دولت او هم بیش از 100 روز دوام نمیآورد و سپهبد رزم آرا مسئول تشکیل کابینه میشود. پیش از استعفای منصور و در حالیکه هیچ خبری از استعفا یا برکناری دولت نیست، دکتر مصدق در یکی از جلسات مجلس، درباره زمینههای شکلگیری یک دیکتاتوری نظامی سخن میگوید و فریاد میزند حتی اگر کشته شویم با دیکتاتور مبارزه میکنیم. مصدق از کجا میدانست که رزمآرا بهزودی مصدر کار میشود؟
برای آنکه زمینههای برآمدن رزم آرا را بررسی کنیم، باید از تاریخ فاصله بگیریم. یعنی به رویدادها از بالا نگاه کنیم تا بتوانیم آن را درست تحلیل کنیم. ما درباره روزهایی سخن میگوییم که ایران بهشت جاسوسان قدرتهای خارجی است. تهران سالهای 27 تا 29 مانند برلن آن روزها، محل زورآزمایی پنهانی قدرتهای مسلط جنگ جهانی بود. ایران محل تلاقی منافع جهان غرب از سویی و بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر بود و همین باعث میشد برای آنان وضع کشور مهم باشد.
میگویید در تحلیل حوادث سیاسی ایران، فضای بینالمللی و جنگ سرد را در نظر داشت؟
دقیقا. به این دلیل که ما هممرز با شوروی بودیم و علیالظاهر هم با آن کنار میآمدیم. انگلیسیها هم که از سالها قبل در ایران نفوذ داشتند. آمریکاییها هم به عنوان یک قدرت نوظهور، مورد استقبال قرار داشتند و مردم و عده زیادی از سیاسیون به آنان خوشبین بودند. پس شما باید حوادث آن مقطع را با توجه به درگیری جریانهای وابسته به هر کدام از این قدرتها، و جریانهای سیاسی داخلی مستقل تحلیل کنید. هر یک از این جریانات با یکدیگر تضاد منافع داشتند و با هم برخورد میکردند.
حتی جناحهای مستقل هم به فراخور موقعیت و شرایط، مستظهر به حمایت یکی از قدرتهای خارجی میشدند. حتی در مورد جبهه ملی، به نظر من باید چشمها را شست و به نوع شکلگیری و یارگیری آن، مسیر پیوستن دکتر فاطمی به آن، سخنان ابتدایی او و سخنانی که بعدا به زبان آورد و… دقت بیشتری کرد که البته موضوع بحث ما نیست.
رابطه شاه و رزم آرا
در این مقطع، محمد رضا پهلوی هم بهشدت دچار بحران مشروعیت است و پایههای تاج و تخت را دائما لرزان میبیند. در واقع جناحهای سیاسی چنان قویاند که برخوردهایشان با هم، تخت سلطنت را میلرزاند. شاه مانند یک بازیچه در دست اینان قرار دارد. برای مثال، رفتار قوام السلطنه با محمد رضا عجیب بود. او اصلا شاه را به حساب نمیآورد. رفت و شخصا ماجرای آذربایجان را حل کرد و بعد با کمک ستاد ارتش که اتفاقا تحت امر سپهبد رزم آرا بود، غائله را خاتمه داد
. حل مسئله آذربایجان نشان میداد پتانسیل بالایی در هیات حاکمه ایران وجود دارد و برای همین است که میگویم، برخورد جناحهای سیاسی پایههای سلطنت را میلرزاند. شاه نه تنها مشروعیت نداشت، حتی قدرت حفظ تاج خود را هم نداشت و نمیدانست آیا فردا شاه ایران هست یا نه؟ او هیچ پشتیبانی در میان جناحهای مختلف هیات حاکمه نداشت.
- حتی در میان ارتش؟
حتی در میان ارتش. ارتش در شهریور 1320 متلاشی شد و امرای آن دیدند که چه فضاحتی پیش آمد و به شاه بیاعتماد شدند. بنابراین در این مقطع، بزرگان ارتش او را اصلا به حساب نمیآوردند و تلاش میکردند به هر شکل ممکن خود را مستقلا در اداره کشور، ذیمدخل کنند. به همین دلیل است که هر روز و در هر محفلی سخن از ظهور رضاخان ثانی به میان میآید.
- اما به هر حال نهاد سلطنت یک نهاد ریشهدار بود و ممکن نبود که آن را در تحولات ایران نادیده گرفت.
موضوع این است که محمدرضا پهلوی، همیشه تلاش داشت خود را از هر خطری مصون نگه دارد. دیگر اینکه میخواست در منظر قدرتهای خارجی خود را دایرهمدار نشان دهد. از این منظر حرف شما درست است. اما به دلیل همین نگاه هیچ نخستوزیری را که صاحب قدرتی باشد و ذهنیت قدرتهای خارجی را تغییر دهد، نمیخواست. قوام در این قامت نیست که زیر سایه محمدرضا قرار بگیرد. حتی عبدالحسین هژیر هم چنین نیست.
شما حتما شنیدهاید که هژیر وقتی ترور شد، زنده ماند و به بیمارستان منتقل شد. وقتی شاه به بیمارستان آمد، هژیر خطاب به او گفت اعلیحضرت من می دانم چه کسی مرا زد، اما من میخواستم به کشور خدمت کنم. هژیر در میان نیروهای مذهبی و روحانیت سنتی به اصطلاح گل کرده و محبوب بود. به حرفهایی که بعدا زده شد، توجه نکنید. هژیر مورد اعتماد روحانیت سنتی بود و آنان قدرتمندتر از امثال آیتالله کاشانی یا نواب بودند. بنابراین هژیر را هم تحمل نکرد.
موضوع دیگر هم این بود که بعد از شهریور 1320، ایران عملا هیچ قدرتی برای مواجهه با قدرتهای خارجی نظیر امریکا، انگلستان و روسیه ندارد. حتی جریانهای وابسته به فرانسه هم در این مقطع در ایران فعالاند و منافع خود را دنبال میکنند. باز هم تاکید میکنم که شرایط ایران به لحاظ بینالمللی اهمیت ویژهای داشت، چون اگر شوروی به هر ترتیب میتوانست خود را به خلیجفارس برساند، نبض شاهرگ حیاتی غرب یعنی خلیجفارس را در دست میگرفت.
نقش رزم آرا در ارتش و دولت
- گفتید در میان امرای ارتش کسانی میخواستند در امور کشور سهیم شوند. در اینباره کمی توضیح دهید.
واقعیت این است که در آن زمان جریان ملیگرای قدرتمندی در ایران وجود داشت که بخشی از آنان هم ارتشی بودند. افسران نالسیونالیست و وطنپرست، میخواستند از این وضعیت بلبشو استفاده کنند و خود را بالا بکشند که از جمله آنان رزم آرا بودند. او قبل از نخست وزیری رئیس ستاد ارتش بود. در شهریور 20، او بود که کاخ را نگه داشت و امنیت تهران را حفظ کرد. او با سوادترین نظامی ایران تا آن مقطع بود.
صاحب تالیف بود و کتاب هایش در سال 1320 چاپ شده بود. نثر این کتابها بهخوبی نشان میدهد که او به ایران علاقهمند بود. باید بخوانید و ببینید با چه لحن زیبایی از خلیجفارس سخن میگوید. رزم آرا این پیشینه را داشت و بنابراین اگر میتوانست ارتش را در دست بگیرد، بهترین گزینه برای جانشینی یک شاه متزلزل دمدمیمزاج سردرگم بود.
- این تحلیل شما، با همان فرمولی است که ابتدا گفتید؛ یعنی نگاه به حوادث از بالا. سئوالم این است که تاریخنگاری امروز میگوید شاه از رزم آرا واهمه داشته یا واقعا این تحلیل در آن ایام هم وجود داشت.
قطع و یقین این تحلیل همان زمان هم وجود داشت. قدرتگیری رزم آرا عیان بود اما مهم این است که ببینیم، قدرتیافتن او، کدام جناحها و جریانات را از اهداف خود دور میکرد و به سود کدام جناحها بود. طبعا قدرت گرفتن او، برای اعلیحضرت و دربار مطلوب نبود. باید به این نکته توجه داشت که از سالهای 1324 به بعد، یعنی با پایان جنگ جهانی، قدرتهای خارجی هم در مورد ایران سردرگم بودند یا حداقل به یک تصمیم واحد نرسیده بودند.
آمریکاییها نمیدانستند جمهوری برای ایران مطلوبتر است یا سلطنت و اگر سلطنت، با همین شاه یا خاندان دیگری. انگلیسیها بهشدت نگران منافعشان در نفت جنوب بودند و همه تلاششان این بود که کسانی قدرت بگیرند که موانع آنان را برطرف کنند. روسها هم رفتارهای متفاوتی داشتند و نه کاملا با ایران دوست بودند و نه کاملا دشمن. آنها سعی داشتند بیشترین امتیاز را بگیرند. مضحک و بچهگانه است که تصور کنیم در این شرایط، اتفاقات به خودی خود میافتد و قدرتهای خارجی تنها در مقام عکسالعمل برمیآمدهاند.
- افسران ملی و آزادیخواه متشکل بودند؟
من در اینباره کار نکردهام و نمیتوانم با یقین اظهار نظر کنم اما ردپای آنان را در بسیاری از حوادث سالهای 20 تا 32 میبینیم. به هر حال به نظر میرسد یک هسته افسران مستقل وجود داشت که برای ارتش اصالت قائل بودند و شاه را هم خیلی به حساب نمیآوردند. اتفاقا میبینیم که این افراد، با هم درگیر هم میشوند. برای مثال یکی از آنان سرلشکر زاهدی بود که میانه خوبی با رزمآرا نداشت.
نخست وزیری رزم آرا
- من به سئوال نخست باز میگردم. چه شد که منصور رفت و رزمآرا آمد؟
تاریخنگاری ما بدبختانه، از کنار موضوعات راحت عبور میکند و بنابراین پاسخ به پرسش شما را درست نمیدهد. رزم آرا آمد چون از اواخر سال 1328، درگیری ما با شوروی بالا گرفت. در فروردین، اردیبهشت و خرداد سال 29، خطر درگیری نظامی بین دو کشور فوقالعاده زیاد بود.
- رادیو مسکو در این ایام تبلیغات ضدایرانی خود را افزایش داده بود.
بله و نیروهای نظامی شوروی هم تحرکاتی در مرز داشتند. چه کسی میخواست با این بحران مقابله کند؟ باید کسی میآمد که بتواند چند لشکر را مرز بفرستد و آن را مدیریت کند و به مذاکره مشغول شود. بهترین کس رزم آرا بود.
- چرا در مقام نخستوزیر؟ او به عنوان رئیس ستاد ارتش هم میتواند اقدام کند.
به هیچ عنوان. رئیس ستاد ارتش باز با شاه طرف است. باید نخست وزیر شود که هم مسائل نظامی را بفهمد و هم بتواند در قامت رئیس دولت با روسها مذاکره کند. بحثهای مختلفی با روسها داریم. یکی از آنها، موافقتنامه بازرگانی است. یکی دیگر، فعالیتهای گروه مشاوران ماورابحار است که به بهانه اکتشاف نفت برای سازمان برنامه ایران، از مرزهای شمال کشور تصویربرداری میکرد.
همین اقدام بود که اعتراض شدید روسها را در پی داشت و روابط دو کشور را تیره کرد. تنها کسی که هم لیاقت خود را نشان داده بود و هم در ارتش نفوذ داشت و هم میتوانست دولت را اداره کند، سپهبد رزم آرا بود.
- اتفاقا این خودش محل ابهام است که چرا شاهی که از قدرتگرفتن افراد مختلف بیمناک است، رزم آرا را به بالاترین درجه نظامی میرساند.
چون چارهای نداشت. درواقع میخواست خود را در میان امرای ارتش حفظ کند، پس تلاش میکرد با افراد بازی کند. از یک طرف تشویق میکرد و از طرف دیگر، مواظب بود چندان قدرت نگیرند. در ارتش بهویژه یارکشی میکرد و همواره برای دفتر شاهنشاهی ارتش، رئیس ستاد ارتش و رئیس شهربانی کسانی را انتخاب میکرد که با هم دشمن باشند یا اختلافات زیادی داشته باشند. هر از اینان هم فکر میکردند امین اعلیحضرت هستند. این یکی از سیاستهای مزورانه شاه بود. البته در مورد برآمدن رزمآرا، خیلی نباید به نقش شاه اهمیت بدهیم و باید آن را بیشتر ناشی از تمایل خارجیها بدانیم.
- قبل از بررسی دوره نخستوزیری رزم آرا، یک نکته دیگر را هم باید بشکافیم. حادثه ترور شاه در دانشگاه تهران که عدهای به طور جد معتقدند کار او بود. برای مثال علیاکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران، قصه آن روز را میگوید و غیبت رزم آرا در مراسم را از نشانههای جدی دخالت او در ترور عنوان میکند.
درباره حادثه 15 بهمن 27، میتوانم چیزهایی بگویم اما یاد گرفتهام که تا خودم درباره حوادث آن روزها کار نکردهام، درباره آن اظهار نظر نکنم. تنها چیزی که با یقین میتوانم بگویم این است که شاه به شدت به آن حادثه نیاز داشت. از چند ماه قبل، او بحث تغییر قانون اساسی را طرح کرده بود، اما هیچکس به آن اهمیت نمیداد و حتی کسانی مانند قوام، تقی زاده و دکتر محمد مصدق میگفتند غلط میکند کسی بخواهد قانون اساسی را عوض کند. وقتی جناح تقی زاده یا جناح قوام، چیزی را رد میکرد، طومار آن برچیده میشد. حادثه ترور این فرصت را در اختیار شاه گذاشت که هم اختیارات خود را گسترش دهد و هم اختناق به وجود بیاورد. ضمنا، توجه داشته باشید که شخصیت دکتر سیاسی خیلی پیچیده است و باید مواظب اظهار نظرهایش باشید.
- غیر از سیاسی کسان دیگری هم این حرف را زدهاند.
بله اما باید بررسی کنیم که چرا دکتر علی اکبر سیاسی انگشت اتهام را سمت رزم آرا میگیرد. به هر حال من در اینباره نمیتوانم با قاطعیت اظهار نظر کنم.
- شما به جناحهای داخلی صاحب قدرت مانند حلقه نقیزاده یا قوام یا حلقه مصدق اشاره کردید. رزمآرا هم چنین جناحی داشت؟
نه، او جزء افسران مستقل است که چند نفر را دور خود جمع کرده است.
- رئیس ستاد ارتش یکی از صاحبین نفوذ در انتخاباتها بوده است.
نه به شکل مستقل.
- اما به هر حال نفوذ داشت. از جمله اتفاقات آن ایام، انتخابات مجلس شانزدهم بود که دخالتهای ستاد ارتش، اعتراض مصدق را موجب شد. اگر بپذیریم که ستاد ارتش تسلیم فشارهای دربار بود، باز هم رزمآرا میتوانست نمایندگانی را به صورت دوفاکتو به پارلمان بفرستند که در مواقع لازم به کارش بیایند.
هیچ نشانهای وجود ندارد که رزم آرا به صورت مستقل و با هدف یارگیری در انتخابات دخالت داشته است. اساسا چنین قدرتی را نداشت که بر روند انتخابات به این شکل تاثیر بگذارد. شخصیت رزم آرا بهشکلی بود که گمان میکرد باید مانند سردار سپه، مصدر کار شود. یعنی موقعیتی پیش بیاید که او بتواند قدرت را در اختیار بگیرد. بنابراین به فکر یارگیری سیاسی نبود و چنین تصوری نداشت که از طریق بازی میان باندهای قدرتمند، به قدرت برسد. به نظر من علت اصلی کشتهشدنش هم همین بود. او بازیای را شروع کرد که تاریخ مصرفش گذشته بود.
حمایت آمریکا از رزم آرا
- گفته میشود در بهار 29، هنری گریدی سفیر جدید ایالات متحده در تهران، علنا از رزم آرا دفاع میکرد. غیر از این، یک واقعیت هم وجود دارد که بلافاصله بعد از صدور فرمان نخست وزیریاش، کابینه خود را معرفی کرد در حالیکه تقریبا همه نخست وزیران بعد از شهریور 20، مدتها معطل تکمیل کابینه بودند. شریفامامی میگوید چند روز قبل از استعفای منصور و در حالیکه هیچ خبری نبود، رزمآرا مرا خواست و از کارهایم پرسید و حتی مرا از سفر به خارج منع کرد. آن گفتهها و این واقعیت، میتواند ما را به این نتیجه برساند که نخستوزیری او از قبل تعیین شده بود؟
یک نکته در صحبت شما وجود داشت که تایید حرف من بود. رزم آرا خودش با شریف امامی تماس میگیرد و او را به همکاری دعوت میکند. این نشان میدهد او مستقل بوده و باند و جناحی نداشته است. اگر داشت، مانند قوام از طریق یاران و دوستان و نزدیکانش پیغام میرساند.
اما درباره نخستوزیری او، باید کمی به عقب بازگردیم. بعد از ترور هژیر، در قدرتهای خارجی این سردرگمی پیش آمد که چه کسی میتواند ایران را اداره کند؟ آنان دنبال کسی بودند که قدرت جمعوجور کردن کشور را داشته باشد. ساعد و منصور، فقط برای ادراه روزمره کشور بر سر کار آمدند و قرار نبود بمانند.
در این ایام، بحث اصلی کشور داستان نفت است که پیچیدگیهای عجیبی دارد. طرحهای مختلفی درباره نفت تهیه شده بود، از جمله طرحی که امریکاییها از طریق شرکت مشاورین بحار برای سازمان برنامه تهیه کرده بودند و در آن، خصوصی شدن نفت مطرح شده بود. اما اجرای این طرحها یک دولت باثبات و قوی را طلب میکرد. گریدی با ماموریت سروساماندادن به وضعیت هیات حاکمه به ایران آمد.
کارشناسان آمریکایی هم از مدتها قبل بهخصوص در قالب کارشناسان سازمان برنامه در ایران فعالیت داشتند و به خوبی با اوضاع کشور آشنا بودند. بنابراین میتوانستند به سفیر جدید، درباره هر یک از جناحها و افراد اطلاعات مفیدی بدهند. گریدی آمد که تکلیف هیات حاکمه را مشخص کند. باید کسی میآمد که بتواند اوضاع را سروسامان دهد.
به نظر من مقامات ایالات متحده در فاصله ترور هژیر تا فروردین 29، به این جمعبندی رسیدند که شخص مورد نظرشان رزمآرا است. آن سخنان دکتر مصدق در مجلس که شما در ابتدای مصاحبه اشاره کردید، ناظر به همین نکته بود. در واقع او متوجه شده بود که امریکاییها روی چه کسی سرمایهگذاری کردند.
- چرا تا تیرماه طول کشید؟
چون به موانعی برخوردند از جمله مخالفت شاه، مخالفت جناحهای طرفدار انگلستان با رزم آرا. احتمال مخالفت روسها با او هم میرفت. بنابراین در بهار 29، امریکاییها تلاش میکردند مخالفت با نخستوزیری رزمآرا را کاهش دهند. رزم آرا باید میآمد تا مصوبات فوقالعاده زیاد سازمان برنامه را که عمدتا با نظر امریکاییها تهیه شده بود، به اجرا بگذارد.
- ظاهرا امریکاییها به شاه گفته بودند که باید یک شخص قدرتمند سر کار بیاید.
بله، هم در سفر سال 28 محمدرضا به امریکا و هم از طریق نمایندگان ثابت و سیار خود، بارها تذکر داده بودند که باید یک شخص صاحب اراده و قدرتمند مسئولیت دولت را برعهده بگیرد. برای آنان مهمتر از شاه، وضعیت ایران بود. آنان نگران انفجار اجتماعی و در نتیجه تجزیه ایران بودند که بهترین فرصت برای شوروی بود. نه قوامی مانده بود و نه هژیری و نه کس دیگری که بتواند اوضاع را سر و سامان بدهد.
- دکتر مصدق چطور؟
او هم جزء آدمهای قوی بود اما به نظر من در این مقطع از نظر امریکاییها وضعیت متزلزلی داشت و نمیتوانست کشور را اداره کند. ضمن اینکه جناحش مشخص نبود. نمیدانستند که منافع چه جناحی را تقویت خواهد کرد. مصدق هم ناسیونالیست بود اما دولتگرا بود و بنابر همین تفکر، نفت را با آن قانون(29 اسفند 1329) در خدمت دولت قرار داد. امریکاییها دنبال کسی بودند که در کوتاهمدت و به صورت ضربتی از عهده کار برآید و اوضاع را سروسامان بدهد. شخص مورد نظر سپهبد رزمآرا بود که اتفاقا توانست.
- توانست؟ دولت رزمآرا تقریبا هیچ موفقیتی ندارد.
نه! توانست و خوب هم توانست. این از اشتباهات تاریخ معاصر است که از فرط تکرار درست به نظر میرسد. رزمآرا در مدت کوتاه زمامداریاش، اقدامات کمنظیری کرد. طرح مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی، از جمله کارهای او بود. این طرح از درخشانترین دستاوردهای مشروطه بود که میتوانست به تمرکززدایی در کشور منجر شود. رزمآرا میخواست الگوی حکومت در ایران را تغییر دهد و هیچکس جرات این کار را نداشت. انجمنهای ایالتی و ولایتی، در صدر مشروطیت دستاوردهای درخشانی داشتند که همه تحت تاثیر حوادث سالهای 24 و 25 آذربایجان و کردستان به فراموشی سپرده شد.
یکی از اقدامات رزم آرا ابطال یک قرارداد نفتی متعلق به هلندیها بود. ما در سال 1317، امتیازی به یک شرکت هلندی به نام آلگامین داده بودیم که در جزایر جنوب، اکتشاف و استخراج کند. اینها با شروع جنگ جهانی ایران را ترک کرده بودند و سال 1325 دوباره بازگشتند.
باز به مشکل برخوردند و کار را متوقف کردند. تا سال 29 تقریبا هیچ کاری نکرده بودند و بنابراین رزمآرا امتیاز را ملغا کرد. دولت هلند به این اقدام اعتراض کردند اما دولت اعتنایی به آنان نکرد. باز از اقدامات او تشکیل شرکت تنگه هرمز بود. تعرفههای کمرگی واردات و صادرات کالا از بنادر جنوبی را به نفع مردم فقیر جنوب کاهش داد. چطور میگویند کاری نکرده است؟ بزرگترین کار او این بود که حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه را اعاده کرد.
اقدامات رزم آرا در خصوص حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه
- رزمآرا جزایر سهگانه ایران را پس گرفت؟
باورش سخت است اما واقعیت دارد. رزم آرا در کتاب جغرافیای نظامی خود، در مجلدی که به جغرافیای جزایر خلیجفارس میپردازد، به صراحت گفته است جزایر ابوموسی و تنبها متعلق به ایران است و باید آن را پس بگیریم. در سال 29 که نخستوزیر شد، یکی از اهدافش اعاده حاکمیت ایران بر جزایر جنوب بوده است. من کتابی در دست انتشار دارم که نشان میدهد رزم آرا یکی از مهمترین اهداف خود را تسلط بر این جزایر قرار داده است. در یکی از روزهای شهریور 29، دکتر مصدق در مجلس درباره بحرین و جزایر جنوب سخن میگوید. شب قبل از این سخنرانی، رزم آرا با مصدق دیدار داشته است و به احتمال قریب به یقین به او میگوید که چه برنامهای درباره جزایر جنوب دارد.
20 روز پس از سخنان مصدق در مجلس، یکی از نمایندگان مجلس عوام بریتانیا به نام فیلیپ رایس برای زمینه سازی فعالیت یک شرکت انگلیسی به عنوان شرکت کروپدان در سواحل جنوبی ایران به تهران میآید. در این ایام، شاهپور عبدالرضا ریاست هیات عالی سازمان برنامه را به نمایندگی از شاه عهده داشت. در مهر ماه نماینده شرکت کروپدان به بهانه تهیه طرح با مشارکت سازمان برنامه همراه عبدالرضا پهلوی به جنوب رفت و توانست چند طرح را هم برای خود تعریف کند. لایروبی همه بنادر جنوب از چابهار تا خرمشهر از جمله این طرحها بود.
خلاصه آنان میخواستند به این بهانه، اقدامات دولت در جنوب را تحت نظر داشته باشند. در هفتم بهمن همین سال، رزم آرا دستور میدهد چند لنج به ابوموسی بروند و ایرانیان آنجا را سرشماری کنند. این اقدام تاکنون اتفاق نیفتاده بود. یکبار در زمان رضاشاه، قرار شد از اهالی ابوموسی و تنبها سرشماری شود که با اعتراض شدید انگلستان مواجه شده و بی نتیجه رها شد. به هر حال این چند لنج به جزایر رفتند و در آنجا مستقر شده و شروع به انجام وظایف خود کردند.
مطالعه بیشتر:
معرفی کتاب جزایر ایرانی خلیج فارس
مذاکرات رزم آرا با انگلستان در مورد جزایر سه گانه ایران
- کسانی که به جزایر فرستاد سویل بودند؟
در این مقطع، بله و با استقرار آنان، اعتراض انگلیسیها شروع میشود. کار به جایی میرسد که سفیر انگلستان شخصا به جنوب میرود تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. فراموش نکنیم که در آذر همین سال، اعراب رسما از انگلستان تقاضا کردهاند که برای تشکیل دولتهای عربی در این منطقه، از جمله در بحرین و همین جزایر به آنان کمک کند. شپرد پس از بازگشت با رزم آرا سخن میگوید اما نخستوزیر خیلی تند به او جواب میدهد.
در نتیجه سفیر انگلیس دستور میدهد همه کارکنان سفارت برای ترک ایران آماده شوند. در همین ایام، فرلونگ مدیرکل آسیای شرقی وزارت خارجه انگلیس به تهران میآید و با رزم آرا ملاقات میکند.امریکاییها هم تلاش میکنند بین این رزم آرا و شپرد را آشتی بدهند. نتیجه این میشود که در چهارم و پنجم اسفند، شپرد باز هم با رزم آرا ملاقات میکند. به احتمال قریب به یقین موضوع اصلی مذاکره بین آن دو، اقدامات دولت ایران در جزایر سه گانه بود.
نتیجه بحث یک روز بعد روشن شد، هنگامی که در ششم اسفند، رزم آرا نیروهای نظامی ایران را به جزایر اعزام و در انجا مستقر می کند. سه روز بعد، یک رزمناو انگلیسی به نام فلمینگو در بوشهر کناره میگیرد و در 16 اسفند، رزم آرا ترور میشود و نیروهای ایران از جزایر بازمیگردند.
علت ترور رزم آرا
- حرفهای شما قضاوت معمول درباره رزم آرا را اگر تغییر هم ندهد، تحتالشعاع قرار میدهد.
ما باید یاد بگیریم که واقعیتهای تاریخی را مبنای قضاوت قرار دهیم. میخواهم بگویم خوب و بد مطلق حداقل در عرصه تاریخنگاری وجود ندارد. رزمآرا اقدامات مهمی انجام داد اما بازی سیاسی بلد نبود و برای همین هم ترور شد. به نظر من مهمترین دلیل ترور او، مسئله جزایر بود. نظریه دیگر این است که او قربانی نفت شد. یک فرضیه دیگر هم این است که شاه از او میترسید و او را ترور کرد. نظر من این است که جزایر سبب مرگ او شد چرا که داستان نفت هنوز به جایی نرسیده بود که ترور لازم داشته باشد و شاه هم به تنهایی توانائی حذف نخستوزیر را نداشت.
- تاس رزم آرا از اول بد نشست. او از روز اول زمامداری مورد اعتراض قرار گرفت. چرا؟
سئوال خیلی خوبی است. به نظر من چون از خانوادههای حکومتگر ایران نبود. او متعلق به هیچ جریانی نبود.
- هژیر هم نبود.
نبود و کشته شد.
- علی سهیلی هم نبود.
خوب چه سرنوشتی داشت؟ بیآبرو شد و از صحنه کنار رفت.
- یعنی میگویید نخست وزیر یا باید وابسته به خاندانهای قدرتمند بود و یا حذف میشد؟
تاریخ این را نشان میدهد. شما نه قبل از 32 و نه بعد از 32، نمیتوانید نخستوزیری را پیدا کنید که به خانوادههای قدرتمند وصل نباشد و سر سلامت به در برده باشد. یا کشته شدند و یا بیآبرو شدند. حتی شاه هم میخواست با این الگو بجنگد اما موفق نشد.
- طبق این نظریه، حذف رزم آرا چندا عجیب نیست.
اصلا عجیب نیست. میدانید که پس از ترور رزم آرا، جسد او برای مدتی روی زمین مانده بود تا بالاخره چند نفر او را بلند میکنند به بیمارستان میرسانند. در این فاصله همه وسایل او از اسلحه کمری تا ساعتش غارت میشود. مطمئن باشید اگر به خاندانهای حکومتگر وابسته بود، چنین اتفاقی نمیافتاد.
- اما به هر حال منفور بود؟
این اثر تبلیغات و فضای سیاسی خاصی است که بعد از مرگش بر ایران حکمفرما بود.
- قبول، اما تبلیغاتی که همان روزها میشد.
این هم به نوعی تایید حرف من است. مگر در آن روزها ما چقدر باسواد داشتیم؟ مردم که از جریان امور اطلاع نداشتند. کسانی ضد رزم آرا تبلیغ میکردند و این در همهجا شایع میشد. شما هیچ گزارشی از آن ایام پیدا نمیکنید که بگوید رزم آرا در مذاکره با روسها، تعیین تکلیف 12 نقطه مرزی اختلافی بین ایران و شوروی یا پس دادن 11 تن طلا را هم مطرح کرده بود.
بر سر موافقتنامه بازرگانی با روسها به توافق رسید و دو موضوع دیگر، در حال مذاکره بود که او ترور شد.و در مورد عراق هم تلاش هائی را برای باز پس گیری دو پاسگاه اشغال شده مرزی ایران توسط ارتش عراق ( در جریان جنگ جهانی دوم) انجام داد و و و چرا تاریخنگاری آن دوره ایران عامدانه این موضوعات را مسکوت میگذارد؟
موضع رزم آرا در مقابل ملی شدن صنعت نفت
- چرا در آن بلبشو حاضر نشد بگوید با شرکت نفت ایران و انگلیس با فرمول 50-50 به توافق رسیده است؟ اگر این کار را میکرد شاید اوضاع متفاوت میشد.
به نظر من، چون اصلا مسئله نفت را اولویت خود نمیدانست. او نظامی بود و سرزمین برایش اهمیت داشت. بنابراین اعاده حاکمیت بر جزایر را خیلی مهمتر از نفت میدانست. ضمن اینکه نفت خیلی داستان پیچیدهای دارد که امیدوارم در فرصت دیگری بتوانیم درباره آن حرف بزنیم. خیلی گذرا بگویم که جریانات قدرت، هر یک فرمولی در قصه نفت را دنبال میکردند. همان روزها کشمکش عجیب و شدید اما مخفیانهای بین هواداران هر یک از فرمولها وجود داشت. برای مثال شاه به شدت طرفدار دولتی شدن نفت است.
- مگر میشود در آن شرایط رزم آرا بگوید نفت اولویت من نیست؟
هیچکس نمیدانست درباره نفت چه باید بکند. بنابراین رزم آرا با مجلس بازی میکند. شما مواضع او از اواخر دی تا روز مرگش را مرور کنید، میبینید که خیلی به مواضع دکتر مصدق نزدیک می شد. رزم آرا به صراحت میگوید بر فرض که صنایع نفت را ملی کنیم، برای فروش چه خواهیم کرد؟ کسی که آن عقاید را درباره تمامیت ارضی دارد و برای پس گرفتن سه جزیره ایرانی خلیجفارس اقدام میکند، نمیتواند در موضوع نفت خائن و وطن فروش شود. این اصلا به عقل جور درنمیآید. او میگوید الان توان استخراج و تصفیه و فروش نفت به تنهایی را نداریم که حرف درستی هم بود.
- بزرگترین اشتباه او را چه میدانید؟
سپهبد رزمآرا 30 سال دیر رسیده بود. او متعلق به دورانی بود که خانوادههای حکومتگر، احزاب و جناحهای سیاسی و جریانهای قدرت شکل نگرفته بودند تا یک نفر بتواند بیاید و با توان خود، همه امکانات را همراستا کند و قدرت را در دست بگیرد. مشابه اتفاقی که در سالهای 1300 تا 1304 توسط رضاخان سردار سپه رقم خورد. سپهبد رزم آرا یک نظامی وطنپرست بود، اما طبعا در محیط اجتماعی ایران نیمه دوم دهه 20 نمیتوانست کارایی داشته باشد. اگر آن دو نوع تیر هم به او نمیخورد، تیر دیگری او را از پا درمیآورد. او در دورهای قدرت را در دست گرفت که برای آن تربیت نشده بود. اگر نخستوزیر نشده بود، شاید در شمار یکی از بزرگترین نظامیان ایران قرار میگرفت.
دسته بندی:
برچسب ها:
آنچه در این مقاله میخوانید:
عضویت در خبرنامه شاپکس
دیدگاه مشتریان
دیدگاهشما لغو پاسخ
منتخب سردبیر
پس از گذشت ۸۴ سال، نفت دولتی شد یا ملی (مردمی یا ملتی)؟ آنچه…
زمان مطالعه 3 دقیقه
نویسنده: مسعود کوهستانینژادناشر: مرکز اسناد و خدمات پژوهشی تهران – تابستان ۱۳۸۴ در بخش…
زمان مطالعه 2 دقیقه
کتاب تاریخ ایران یکی از آثار مکتوب من در بخش کتاب ها است که…
زمان مطالعه 3 دقیقه
در این بخش از مقالات، روابط ایران و آمریکا در سال ۱۹۲۹ را بررسی…
زمان مطالعه 17 دقیقه
این مقاله با عنوان “سید رمانتیک” به قلم اینجانب، مسعود کوهستانینژاد، به بررسی رمانی…
زمان مطالعه 11 دقیقه
این مقاله یکی از مقالاتی است که در یکی از مجلات به چاپ رسیده…
زمان مطالعه 24 دقیقه
نخستین مصاحبه یا نشست تخصصی بخش نشریات کتابخانه مجلس «اهمیت جراید و نشریات قدیمی…
زمان مطالعه یک دقیقه
بار دیگر همچون دفعات گذشته، موضوع «حقآبه ایران از رودخانه هیرمند» به مشکلی بزرگ…
زمان مطالعه 3 دقیقه
0